درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان
مثل آسمان یا با ماه یا با خورشید




خوابيده بودم؛
در خواب كتاب گذشته ام را باز كردم و روزهاي سپري شده عمرم را برگ
به برگ مرور كردم . به هر روزي كه نگاه مي كردم ، در كنارش دو جفت
جاي پا بود . يكي مال من و يكي ما ل خدا. جلوتر مي رفتم و روزهاي سپري
شده ام را ميديدم. خاطرات خوب، خاطرات بد، زيباييها، لبخندها،
شيريني ها، مصيبت ها، ... همه و همه را مي ديدم.
اما ديدم در كنار بعضي برگها فقط يك جفت جاي پا است . نگاه كردم،
همه سخت ترين روزهاي زندگي ام بودند . روزهايي همراه با تلخي ها،
ترس ها، درد ها، بيچارگي هابا ناراحتي به خدا گفتم روز اول تو به من قول دادی که هیچ گاه مرا تنها
نمي گذاري. هيچ وقت مرا به حال خود رها نمي كني و من با اين اعتماد
پذيرفتم كه زندگي كنم . چگونه، چگونه در اين سخت ترين روزهاي زندگي
«توانستي مرا با رنج ها، مصيبت ها و دردمندي ها تنها رها كني؟ چگونه؟
 خداوند مهربانانه مرا نگاه كرد . لبخندي زد و گفت فرزندم من به تو قول
دادم كه همراهت خواهم بود. در شب و روز، در تلخي و شادي، در
گرفتاري و خوشبختي.
من به قول خود وفا كردم،
هرگز تو را تنها نگذاشتم،
هرگز تو را رها نكردم،
حتي براي لحظه اي،آن جاي پا كه در آن روزهاي سخت مي بيني، جاي پاي من است ، وقتي كه تو را به دوش كشيده بودم!!!!!



جواب خداوند بر آنچه در دل دارم

 

سوگند  به  روز  وقتی  نور می گیرد  و به شب  وقتی آرام  می گیرد  که من  نه تو را رها  کرد ه ام و نه با  تو دشمنی کرد ه ام. (ضحی 1-2)

افسوس که هر کس را به تو فرستادم  تا  به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را که مرا به سخره گرفتی. (یس  30)

و هیچ پیامی از پیام هایم به تو مرسید مگر از آن روی گردانیدی.(انعام 4)

و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو  قدرتی نداشته ام(انبیا 87)

 

و  مرا به مبارزه طلبیدی  و چنان توهم زده شدی که  گمان بردی  خودت بر همه چیز  قدرت   داری. (یونس  24)

و این در حالی  بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی   بگیرد نمی توانی از او پس بگیری  (حج 73)

پس چون   مشکلات از  بالا  و پایین آمدند و  چشمهایت از وحشت فرورفتند، و قلبت آمد توی گلویت  و تمام  وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان  بردی چه گمان هایی .( احزاب 10)

تا زمین با  آن فراخی بر تو تنگ آمد  پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به  سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربان ترینم در بازگشتن. (توبه 118)

وقتی در تاریکی ها  مرا  بزاری خواندی که اگر تو را برهانم  با من می مانی، تو را از اندوه رهانیدم اما  باز  مرا  با دیگری در عشقت شریک کردی . (انعام  63-64)

این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و  رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید  از من ناامید شده ای. (اسرا 83)

آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح 2-3)

غیر از من  خدایی که برایت خدایی کرده است ؟ (اعراف 59) پس کجا می روی؟ (تکویر 26)

پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50)

چه چیز    جز بخشندگی ام  باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟(انفطار 6)

مرا  به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را  در  آسمان پهن کنندو ابرها را پاره پاره  به هم فشرده می کنم تا  قطره ای باران از  خلال آن  ها بیرون آید و به خواست من  به تو اصابت کند تا  تو فقط  لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود  (روم 48)

من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ، و در شب روحت را  در خواب به تمامی بازمی ستانم  تا به  آن آرامش  دهم و روز  بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم  و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار   ادامه می دهم. (انعام  60)

من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت  می دهم  (قریش 3)  برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگه  با هم باشیم (فجر 28-29)

تا یک بار دیگه  دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده 54)



جمعه 10 تير 1391برچسب:حرف,خدا,باما,بسیازیبا,خواندنی,جالب,, :: 9:26 ::  نويسنده : سامان

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد